شما منو به یاد یه داستان میندازی.یه روزی یه بنده خدایی اومد برای دوستش خالی ببنده.گفت رفتم جنگل و یه گرگ خیلی بزرگ بهم حمله کرد ودنبالم کرد.خب چطوری شما؟میگه خوبم بگو گرگه چی شد.بعد یارو میگه گرگه دنبالم دوید ودوید منم هی فرار میکردم.میگما عجب هوای خوبیه..دوستشم میگه آره خوبه بگو گرگه چی شد.اونم میگه منم از دستش در رفتم رفتم بالای درخت.خب دیگه چه خبرا.دوستشم میگه سلامتی بگو گرگه چی شد؟یارو میگه ای بابا..گرگه ما رو ول کرد تو مارو ول نمیکنی.
این سیستم عامل افتادن زهرا خانومو خود دانشگاه تهرانم فراموش کرده اما شما ول کن نیستی
↧
با: دخترک
↧